×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

قاب شيشه اي من

دلواپسي ها

× لخته های بغضی است بر کاغذ کاهی...
×

آدرس وبلاگ من

delvapasiha.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/hd63

آیا کسی بر رنج های جوانان می‏گرید؟

http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?id=15629برگرفته از

قسمت اول

چند روز پیش، در جمعی از دوستان نامه‏ای را به دستم دادند که دختری جوان آن را نوشته بود; نامه‏ای تکان دهنده و جان گداز و حزن‏انگیز که از سر درد و نومیدی نگاشته شده بود. گرچه در میان جمع هر طور بود، خود را نگه داشتم، اما در تنهایی بر رنج‏ها و مصایب جوانان گریستم و بر آن شدم که چند جمله‏ای در حد دانش و تجربه ناچیزی که پروردگار به من عنایت فرموه است‏بنویسم، شاید با سخنان من که می‏کوشم صادقانه و صریح باشد، گرهی گشوده گردد و کسانی که پرده‏های هوا مقابل دیدگانشان را پوشانده است‏به خود آیند و خطاهای رفته را تدارک نمایند و ضررهای به وجود آمده را جبران کنند چرا که به گفته مولا علی(ع): فرصت‏ها همچون ابر می‏گذرد، لذت‏ها می‏رود و نتایج‏سوء آن برجا می‏ماند.

قبل از همه چیز بهتر است‏برخی قسمت‏های نامه این دختر جوان را با همدیگر مرور کنیم، زیرا تمام مطالب آن گفتنی نیست:

�نمی‏دانم چه کسی این سطور سیاه را می‏خواند، هر کسی که هستید اولا شرم و پشیمانی من را به عنوان یک مسلمان که نه، یک ایرانی گمراه بپذیرید و بعد بگوئید که به راستی کجای راه و مسیری که می‏خواست‏به سعادت، به خدا و به پاکی برسد اشتباه بود که مرا این گونه به لجنزار ناپاکی و گناه کشاند؟ دختری که آن‏قدر به اشباع روحی و قلبی رسیده بود که ورود محبت هر ناکس را به قلب و دل خود مواظبت می‏کرد و ذره‏ای از راه پاکی و نجابت منحرف نمی‏شد، کجای کارش را به خطا رفت که اینگونه به نیستی و پوچی رسید؟

از خودم و از زندگیم آن‏قدر بیزارم که نیستی و مردنم را بر بودنم ترجیح می‏دهم. فکر می‏کنم که دیگر هیچ چیز برایم نمانده. نه ایمانی، نه عمل صالحی، نه فکر سالمی و نه بدن سالمی، وای اگر دیگران فقط گوشه‏ای از معاصی مرا ببینند! و می‏دانم که خدا می‏بیند و دریغ که وجودم آن قدر با معاصی آمیخته شده که شرم از خدا نمی‏کنم. حدود دو ماه قبل از عید 76 با پسری آشنا شدم. خیلی در برابر وسوسه‏ها و شرارت‏های او مقاومت کردم. و با این که شماره تلفن او را داشتم خویشتن‏داری کردم و زنگ نزدم. اما بعد از چند هفته‏ای که هر روز سر راهم می‏آمد و وسوسه‏ام می‏کرد، یک لحظه غفلت و نادانی باعث‏شد برایش زنگ بزنم. اما خیلی سرد برخورد کردم و او در عوض با چرب زبانی و بیان گرم و صدای بسیار دلنشین و جذاب فکر مرا به خود مشغول ساخت. سعی کردم که خیلی محتاطانه با مساله برخورد کنم، اما پای دلم به زنجیر هوس بند شد. و خوب شرایط هم برای انحراف من کاملا مهیا بود. گرچه خوب می‏دانستم که دوست و رفیق ماندنی و همیشگی نیست اما...�

آن گاه ماجرای عبرت انگیز و رقت آور فریب خوردن خود را شرح می‏دهد که چگونه در عرض چند ساعت‏به پرتگاه تباهی سقوط می‏کند و با گروه‏های فساد آشنا می‏گردد که صد البته حیا مانع از بیان تفصیل ماجراست. وی سپس نامه خویش را چنین ادامه می‏دهد:

�تا یک هفته بعد اثرات بد روانی و جسمی مرا به شدت رنج می‏داد و گناهی که انسان تنها بداند، بدون این که دیگران بدانند، بسیار دردناک‏تر است وقتی مادر خانه‏دار و آبرومندم و پدر زحمتکش و نجیبم را پیش رو مجسم می‏کردم آرزوی مرگ می‏کردم. این دیگران بودند، آنهایی که دم از دوستی و رفاقت می‏زدند، آنها که در لحظه لحظه ناراحتی و نیازشان من راهنما و همراهشان بودم. آنهایی که خودشان را بهترین و صادق‏ترین دوستان دنیا می‏دانستند باعث‏شدند که من یک عمر نجابت و خویشتن‏داری را زیر پا بگذارم و از اول راه به چنان گناهی آلوده شوم. شرح این ماجرا سخت و دردناک است. سخت‏به این جهت که روزی من در بین دوستانم پاک‏ترین بودم. دوستی که از همه چیزش برای دیگران مایه گذاشت، اما من بودم که از بلندترین جایی که یک دختر مسلمان می‏توانست کسب کند به عمیق‏ترین مرداب هلاکت افتادم. و از بام‏های دنیا به دام‏های دنیا پاگذاشتم و اثرات بد و شرم‏آور شریک جنسی داشتن چیزی بود که تنها سرمایه جوانی‏ام شد�.

در پایان نامه پس از کلی اظهار پشیمانی و ناامیدی می‏نویسد:

�چرا کسی نبود که دست مرا بگیرد؟ و چرا کسی فریاد یک جوان نابود شده را نمی‏شنود؟ اجتماعی که دانشجویش فاسد، ولگرد، عرق‏خور، تریاکی و معتاد باشد، جامعه‏ای که از درون می‏پوسد و از بیرون آرام به نظر می‏رسد به کجا خواهد رسید؟ آیا به غیر از نابودی؟ به غیر از بدبختی و به غیر از شکستن در انتظارش خواهد بود؟ کجاست کسی که این همه فساد و گناه را ببیند؟ کجاست کسی که ببیند جوان‏ها به کجا رسیده‏اند؟ کجاست کسی که حال و روز جوان‏های یک شهر مذهبی، بی‏قیدی‏ها، لاابالی‏گری‏ها و جنایت‏هایشان را ببیند؟ خانه‏های انباشته از فیلم سوپر و عکس‏های مبتذل و کتاب‏های زشت و جوان‏های به اصطلاح تحصیل کرده و دکتر و مهندس‏های آینده. کجاست کسی که این همه شقاوت و بدبختی را از نزدیک لمس کند و چاره‏جویی کند؟ کجاست فریادرسی که این همه گناه را ببیند و با عمل اصلاح کند؟ پدر و مادرانی که دخترانشان را با هزار امید و آرزو برای تحصیل به بیرون خانه می‏فرستند کجا و کی خواهند فهمید که یک فاسد و خرابکار را تحویل خواهند گرفت؟ و پدر و مادرانی که دختر و پسرهایشان را به امید دکتر و مهندس شدن و با هزاران خرج به یک شهر دیگر می‏فرستند کجا خواهند دید که فرزندانشان ست‏به چه گناهان و جنایت‏هایی می‏زنند؟

آیا به راستی این وضع را چه کسی اصلاح خواهد کرد؟ آیا وقت آن نشده که مسؤولان ما به خود آیند و به خاطر فرزندان خودشان هم که شده کمی از مرحله اغما و بی‏توجهی بیرون بیایند و مردابی را که هر روز جوان‏ها بیشتر در آن فرو می‏روند، ببینند؟ باید در بین جوان‏ها بود تا از کارشان باخبر شد. از لذت‏های دردناک و تلخشان با خبر شد. مسلم است که آنها نمی‏توانند درد من و امثال من را بچشند مگر روزی که فرزند خودشان نیز به این وضع گرفتار شود. در زمانی که در هر خانه و در هر کوچه و شهر ما جوان‏ها مرتکب بدترین اعمال می‏شوند، این واقعا درد بزرگی است که اینها می‏خواهند بر کسانی حکومت کنند که نمی‏شناسند و از حال و روزشان باخبر نیستند و اینها می‏خواهند برای کسانی برنامه‏ریزی کنند که حتی گوشه‏ای از نیازشان را نمی‏دانند. جوان‏های مدرک گرفته و آراسته‏ای که از نظر معلومات هم در سطح بالایی هستند، اما چیزی به نام ناموس، نجابت و شرف نمی‏شناسند و ما با این طبل‏های تو خالی می‏خواهیم به کجا برسیم. با این همه بی‏خیالی و کوچک نشان دادن مسائل بزرگ راه به کجا می‏بریم؟؟

هر روز وسوسه، هر روز فریب، محال است که من روزی از خانه بیرون بروم و با دو سه تا شماره تلفن برنگردم. امیدوارم نگویید که اگر نماز بخوانید و با خدا باشید این وسوسه‏ها در شما اثر نمی‏کند، شما از یک دختر 18 ساله که غرق در شهوت و خواهش است و به هیچ وجه امکان ازدواج برایش فراهم نیست، شرایط و محیط هم مناسب است چه توقعی دارید که در مقابل تحریکاتی که مال بدن اوست و قابل اجتناب هم نیست چکار کند؟ من همه نصیحت‏هایی را که شما ممکن است‏به من بگویید از حفظم. داستان خویشتن‏داری جوانان و قصه ایمان و تقوای فلان کس و... دیگر درد ما از این ناله‏ها گذشته است. و من می‏گویم که چه من و چه دیگران می‏دانند. آگاهند و با این حال خطا می‏کنند.�

ما در مقام پاسخ‏گویی بدین نامه نیستیم، زیرا پاسخ نویسنده آن مدتی قبل و به طور خصوصی برای وی پست‏شده است، اما نکاتی وجود دارد که تذکر آن مفید می‏نماید، شاید مسؤولینی که بر روند فرهنگی کشور دستی دارند و نیز مردم عزیز، مسائل و مشکلات جوانان را مورد دقت‏بیشتری قرار دهند و در رفع نقایص اهتمام ورزند و بر همه اقشار اجتماعی است که وظیفه خویش را در این مورد به خوبی بشناسند و در ایفای آن کوتاهی نکنند. اینک نکاتی را به عنوان �تذکر� بیان می‏کنیم و خطاب ما به گروه‏های مشخص اجتماعی است.

مسؤولان فرهنگی

انقلاب ما زاییده یک انتخاب بود، انتخاب شگرف نسل انقلاب که پاکی‏ها را بر پلیدی‏ها برگزید و طومار زندگی آلوده شاهان را درهم پیچید، تحولی که کمتر تحلیل‏گر سیاسی احتمال آن را می‏داد، ولی امام خمینی (قدس سره) با کلمات نورانی خود، قلب‏های جوانان را به تسخیر درآورد و به نیروی مؤمنان پاک باخته بر دشمن سر تا پا مسلح فایق آمد. نقش جوانان در این رستاخیز بی‏مانند اهمیت ویژه‏ای داشت و این ویژگی از چشمان تیزبین امام(ره) پنهان نماند لذا بیشتر، قشر جوان را مخاطب سخنان آتشین خود قرار می‏داد و می‏کوشید به کمک آنان آرمان‏های انسانی خود را جامه عمل بپوشاند. دشمنان جمهوری اسلامی هم که روند انقلاب را مورد بررسی دقیق قرار داده‏اند، این مهم را دریافته‏اند که برای ناکام گذاردن این انقلاب بزرگ تنها راه، به انحراف کشانیدن نسل جوان است. برماست که حساسیت زمانه را دریابیم و آب به آسیاب بدخواهان اسلام نریزیم و از توطئه‏های استکبار جهانی غافل ننشینیم که آنان دمی از کار ما غافل نیستند.

برای بازداشتن جوانان از رشد و تعالی هیچ سلاحی به برندگی شهوت جنسی نیست، آتشی که با شعله‏های سرکش خود، هستی زنان و مردان جوان را می‏سوزاند و خاکستر می‏کند و امروزه خطری بالاتر از این جمهوری اسلامی را تهدید نمی‏کند; خطری که همانند خوره اعضای جامعه را از درون می‏پوساند و ویران می‏کند.

گسترش فساد جنسی است که سرمایه‏های معنوی را از دل جوانان می‏زداید و بنای خانواده را می‏لرزاند و جامعه را به تباهی و فساد سوق می‏دهد. خدا نکند که بعضی از سیاستگزاری‏های ما، ناخودآگاه همسو با اهداف استعمار باشد; برای مقابله با این خطر بزرگ می‏بایست‏به هوش آییم و یک بار دیگر سیاست‏ها و برنامه‏های گذشته را مرور نماییم.

دولت جمهوری اسلامی نمی‏تواند خود را از بازتاب و نتایج‏سیاست‏های اعمال شده برکنار بداند و تبرئه کند جو فعلی جامعه ما تنها تاثیر پذیر از جو حاکم بر کشورهای همسایه و مجموعه جهانی نیست، بلکه عامل اصلی، برنامه‏ریزی‏ها و سیاستگزاری‏های کلان اعمال شده در سال‏های پس از جنگ است; هرچند کارهای بزرگ انجام شده با اهداف خیرخواهانه صورت پذیرفته است، لیکن این کافی نیست و باید با مشکلاتی که از اجرای سیاست‏ها به وجود می‏آید نیز مبارزه کرد و آنها را به طور منطقی حل نمود.

برای مثال، می‏دانیم که در اثر کوشش‏های دولت، درصد جوانانی که از تحصیلات عالی برخوردار می‏شوند سیر روزافزونی گرفته است و این امر به ویژه درباره زنان چشمگیر است. زنان به یمن دست‏یابی به تحصیلات دانشگاهی در جامعه حضور فعال‏تری یافته‏اند و پست‏ها و مقامات دولتی را اشغال کرده‏اند و اکنون تعداد کارمندان زن در ادارات دولتی با تعداد کارمندان مرد فاصله زیادی ندارد و اگر همین روند ادامه یابد در آینده نزدیک زنان دارای اکثریت‏خواهند بود و اینک همه دختران جوان ما، آرزوی کار بیرون از خانه را در سر دارند و خانه‏داری در دیدگاه آنان مرتبتی پایین دارد.

اگر ما اصل سیاست‏های اعمال شده را صحیح فرض کنیم و در لزوم انجام آنها ذره‏ای تردید به خویش راه ندهیم، پاره‏ای از لوازم و نتایج آنها را نمی‏توانیم از نظر دور داریم که موجب مشکلات فرهنگی شده است، زیرا حفظ اصول و ارزش‏های اخلاقی نیز برای ما بسیار مهم است; مثلا با هجوم دختران و زنان جوان به وادی تحصیل در صورتی که ما با کمبود مکان و کادر آموزشی مناسب رو به رو هستیم در بعضی مقاطع تحصیلی نظیر آموزش عالی اختلاط بین پسران و دختران به وجود می‏آید که باعث‏بسیاری از نارسایی‏هاست. با احراز پست‏های دولتی به وسیله زنان بر تعداد بیکاران مرد افزوده خواهد شد که در اوج جوانی و نیاز به تشکیل خانواده از داشتن همسر محروم خواهند بود و بعضی از آنان به اعتیاد، بزهکاری و سرقت روی خواهند آورد. به سبب بالارفتن تعداد دانشجویان و پسران و دخترانی که مراتب عالی تحصیل را می‏پیمایند، سن ازدواج در بین آنان بالا رفته است که خود این یکی از دلایل عمده فساد است. با دست‏یافتن زنان به شغل‏های پردرآمد اجتماعی و داشتن استقلال مالی، هم الگوی مصرف جامعه تغییر یافت و بر میزان مصرف کالاهای تجملی و غیر ضروری که معمولا زنان به دنبال آن هستند افزوده شد و هم در آینده از مسؤولیت‏پذیری بانوان در رابطه با شوهران و فرزندان کاسته خواهد گردید و در صورت ازدواج که رغبت کمتری بدان خواهند داشت، تمکین کافی نکرده و با کمترین بهانه‏ای بر طبل طلاق خواهند کوفت و فرزندان را در دامان شوهران رها خواهند ساخت، چیزی که در دنیای غرب شاهد آن هستیم.

نباید گفت وظیفه دولت‏برنامه‏ریزی و اعمال سیاست‏هاست و حل مشکلات فرهنگی بر عهده حوزه علمیه و نویسندگان مسلمان است، خیر این حرف صحیحی نیست، حوزه علمیه حتی درصدی را از بودجه‏های دولتی که با سخاوت تمام مصرف می‏شود، در اختیار ندارد. این سنت صحیحی نیست که هر کس از دائره قدرت پا به بیرون می‏نهد، دیگران تا مدت‏ها گرفتار معضلات ناشی از سیاست‏های اعمال شده او باشند، بلکه باید هر کسی پاسخ گوی نتایج اعمال خویش باشد.

اکنون جوانان مسلمان با مشکلات زیادی دست‏به گریبان هستند، در بسیاری از شهرهای بزرگ به ویژه تهران انجام فعل حرام چه بسا پیش پا افتاده‏تر و آسان‏تر است از فعل حلالی که می‏بایست از طریق قانونی و پیمودن یک مسیر پرپیچ و خم انجام پذیرد و تبعات و مسؤولیت‏های عرفی، شرعی و قانونی را در پی دارد. جوانان ما که در دامان انقلاب پرورش یافته‏اند و دارای وجدان‏هایی آگاه و حساس هستند اینک با یک تناقض آشکار دست‏به گریبان‏اند، یا باید به گناه تن در دهند و خواسته‏های جنسی خود را پاسخ گویند و یک باره بر همه نصایح اخلاقی که خوانده‏اند و شنیده‏اند قلم بطلان کشند و یا این که مردانه بایستند و فشارهای جنسی را تحمل کنند و بعضا دچار افسردگی و خمود شوند. این معضله است که گروه انبوهی از جوانان ما را به وادی حیرانی و بی‏تفاوتی کشانده است و معمولا هر دختر و پسر جوان، جزو یکی از این دو دسته است، یا گناهکاری است که عذاب وجدان عیش و کامرانی بر او تلخ کرده است و یا پرهیزکاری است نیاز جنسی در وی عقده‏های روانی و افسردگی ایجاد کرده است.

با کمال تاسف باید گفت‏بعضی از مسؤولان ما گویی ملاکی برای پیشرفت جز رشد اقتصادی و تولید انبوه کالاهای صنعتی و ساختن راه‏ها و سدهای بزرگ در سر ندارند در حالی که انقلاب ما یک انقلاب انسانی است و آرمان اصلی آن پرورش انسان آزاده و مسلمان است وگرنه این گونه پیشرفت‏های مادی در کشورهای صنعتی غرب و حتی بسیاری از کشورهای در حال توسعه وجود دارد و برای انقلاب بزرگی که صبغه انسانی - اسلامی دارد، چندان مایه افتخار نیست.

در مقطع فعلی سیاست مهم و اصولی جمهوری اسلامی باید در جهت تسهیل امر ازدواج باشد این بهترین راه مقابله با تهاجم فرهنگی است; ساختن چند فرهنگسرا و سالن سینما و تئاتر و نشان دادن فیلم‏ها و نمایش‏های آن چنانی درد جوانان را اگر نیفزاید درمان نمی‏کند. باید دانست که غریزه جنسی نیازی مانند خوردن و آشامیدن است و به این آسانی‏ها دست از سر انسان برنمی‏دارد و دردی است که غیر از ازدواج درمانی ندارد، لذا باید به گونه‏ای برنامه‏ریزی کرد که قبل از آن که شهوت جنسی کاملا بیدار شود، جوان به راحتی تمام ازدواج کند. هر چند این مطلب با معیارهای مادی و برنامه‏های سازمان بهداشت جهانی و کنترل جمعیت موافق نیفتد، بگذریم از این که ازدواج زودرس حتما به معنای افزایش جمعیت نیست.

آیا به جای هزینه کردن میلیاردها تومان و برگزاری سمینارهای فرمایشی و بی‏حاصل و یا هزینه‏های فوق العاده تبلیغات انتخاباتی و سفرهای غیرضروری مسؤولین به شهرهای مختلف و خارج از کشور و تجمل گرایی در ادارات دولتی و سفارت‏خانه‏ها و بذل و بخشش‏های بی‏حساب از بیت‏المال، نمی‏توان برای ازدواج جوانان برنامه‏ریزی کرد و به فریاد آنان رسید، آیا واقعا کمک به جوانان برای تدارک یکی زندگی ساده از ساختن سدهای بزرگ و راه‏آهن سرتاسری مشکل‏تر و بی‏اهمیت‏تر است!

اگر به این امر مهم توجهی نشود در آینده‏ای نه چندان دور ما جوانان را که سرمایه واقعی کشورند از دست‏خواهیم داد و آنان را در ورطه فساد و تباهی و بی‏دینی رها خواهیم ساخت، زیرا به نص قرآن مجید، فرجام فساد کاری، تکذیب دین است، چنان که در آیه شریفه آمده است:

�ثم کان عاقبة الذین اساؤ السوای ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤن;

سپس فرجام کسانی که کارهای زشت را مرتکب شدند به آن جا رسید که آیات الهی را تکذیب کردند و آن را به سخریه گرفتند�. () 1

بنابراین اگر نسل‏های آینده به اسلام پشت کنند، طبیعی است چرا که در جهان کنونی هر نسلی مقدرات خود را خود تعیین می‏کند، پس بهتر آن است که به خود آییم و لختی گوش فرا دهیم تا دریابیم که بر معبر سیلاب خفته‏ایم، سیلابی که ممکن است در آینده‏ای نزدیک روی آرد و هستی ما را زیر و زبر کند و در یک انتخاب بزرگ دیگر، نظیر آنچه در سال‏های آغاز انقلاب شاهد آن بودیم، اسلام و جمهوری اسلامی لطمات جبران ناپذیری را تحمل کند و مباد آن روز!

شنبه 28 شهریور 1388 - 4:05:23 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


چقدر عجيبه كه ...


sobh bekheyr!!!


پدر مومن من.... مادر مقدس من


چه با تو وچه بدون تو


طعم عاشقي


من مي ترسم پس هستم


چرند و پرند


آیا کسی بر رنج های جوانان می‏گرید؟


گویمت از هفت رنگان مو به مـو


دلواپسی ها


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

107852 بازدید

32 بازدید امروز

13 بازدید دیروز

116 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements