قسمت اول
چند روز پیش، در جمعی از دوستان نامهای را به دستم دادند که دختری جوان آن را نوشته بود; نامهای تکان دهنده و جان گداز و حزنانگیز که از سر درد و نومیدی نگاشته شده بود. گرچه در میان جمع هر طور بود، خود را نگه داشتم، اما در تنهایی بر رنجها و مصایب جوانان گریستم و بر آن شدم که چند جملهای در حد دانش و تجربه ناچیزی که پروردگار به من عنایت فرموه استبنویسم، شاید با سخنان من که میکوشم صادقانه و صریح باشد، گرهی گشوده گردد و کسانی که پردههای هوا مقابل دیدگانشان را پوشانده استبه خود آیند و خطاهای رفته را تدارک نمایند و ضررهای به وجود آمده را جبران کنند چرا که به گفته مولا علی(ع): فرصتها همچون ابر میگذرد، لذتها میرود و نتایجسوء آن برجا میماند.
قبل از همه چیز بهتر استبرخی قسمتهای نامه این دختر جوان را با همدیگر مرور کنیم، زیرا تمام مطالب آن گفتنی نیست:
�نمیدانم چه کسی این سطور سیاه را میخواند، هر کسی که هستید اولا شرم و پشیمانی من را به عنوان یک مسلمان که نه، یک ایرانی گمراه بپذیرید و بعد بگوئید که به راستی کجای راه و مسیری که میخواستبه سعادت، به خدا و به پاکی برسد اشتباه بود که مرا این گونه به لجنزار ناپاکی و گناه کشاند؟ دختری که آنقدر به اشباع روحی و قلبی رسیده بود که ورود محبت هر ناکس را به قلب و دل خود مواظبت میکرد و ذرهای از راه پاکی و نجابت منحرف نمیشد، کجای کارش را به خطا رفت که اینگونه به نیستی و پوچی رسید؟
از خودم و از زندگیم آنقدر بیزارم که نیستی و مردنم را بر بودنم ترجیح میدهم. فکر میکنم که دیگر هیچ چیز برایم نمانده. نه ایمانی، نه عمل صالحی، نه فکر سالمی و نه بدن سالمی، وای اگر دیگران فقط گوشهای از معاصی مرا ببینند! و میدانم که خدا میبیند و دریغ که وجودم آن قدر با معاصی آمیخته شده که شرم از خدا نمیکنم. حدود دو ماه قبل از عید 76 با پسری آشنا شدم. خیلی در برابر وسوسهها و شرارتهای او مقاومت کردم. و با این که شماره تلفن او را داشتم خویشتنداری کردم و زنگ نزدم. اما بعد از چند هفتهای که هر روز سر راهم میآمد و وسوسهام میکرد، یک لحظه غفلت و نادانی باعثشد برایش زنگ بزنم. اما خیلی سرد برخورد کردم و او در عوض با چرب زبانی و بیان گرم و صدای بسیار دلنشین و جذاب فکر مرا به خود مشغول ساخت. سعی کردم که خیلی محتاطانه با مساله برخورد کنم، اما پای دلم به زنجیر هوس بند شد. و خوب شرایط هم برای انحراف من کاملا مهیا بود. گرچه خوب میدانستم که دوست و رفیق ماندنی و همیشگی نیست اما...�
آن گاه ماجرای عبرت انگیز و رقت آور فریب خوردن خود را شرح میدهد که چگونه در عرض چند ساعتبه پرتگاه تباهی سقوط میکند و با گروههای فساد آشنا میگردد که صد البته حیا مانع از بیان تفصیل ماجراست. وی سپس نامه خویش را چنین ادامه میدهد:
�تا یک هفته بعد اثرات بد روانی و جسمی مرا به شدت رنج میداد و گناهی که انسان تنها بداند، بدون این که دیگران بدانند، بسیار دردناکتر است وقتی مادر خانهدار و آبرومندم و پدر زحمتکش و نجیبم را پیش رو مجسم میکردم آرزوی مرگ میکردم. این دیگران بودند، آنهایی که دم از دوستی و رفاقت میزدند، آنها که در لحظه لحظه ناراحتی و نیازشان من راهنما و همراهشان بودم. آنهایی که خودشان را بهترین و صادقترین دوستان دنیا میدانستند باعثشدند که من یک عمر نجابت و خویشتنداری را زیر پا بگذارم و از اول راه به چنان گناهی آلوده شوم. شرح این ماجرا سخت و دردناک است. سختبه این جهت که روزی من در بین دوستانم پاکترین بودم. دوستی که از همه چیزش برای دیگران مایه گذاشت، اما من بودم که از بلندترین جایی که یک دختر مسلمان میتوانست کسب کند به عمیقترین مرداب هلاکت افتادم. و از بامهای دنیا به دامهای دنیا پاگذاشتم و اثرات بد و شرمآور شریک جنسی داشتن چیزی بود که تنها سرمایه جوانیام شد�.
در پایان نامه پس از کلی اظهار پشیمانی و ناامیدی مینویسد:
�چرا کسی نبود که دست مرا بگیرد؟ و چرا کسی فریاد یک جوان نابود شده را نمیشنود؟ اجتماعی که دانشجویش فاسد، ولگرد، عرقخور، تریاکی و معتاد باشد، جامعهای که از درون میپوسد و از بیرون آرام به نظر میرسد به کجا خواهد رسید؟ آیا به غیر از نابودی؟ به غیر از بدبختی و به غیر از شکستن در انتظارش خواهد بود؟ کجاست کسی که این همه فساد و گناه را ببیند؟ کجاست کسی که ببیند جوانها به کجا رسیدهاند؟ کجاست کسی که حال و روز جوانهای یک شهر مذهبی، بیقیدیها، لاابالیگریها و جنایتهایشان را ببیند؟ خانههای انباشته از فیلم سوپر و عکسهای مبتذل و کتابهای زشت و جوانهای به اصطلاح تحصیل کرده و دکتر و مهندسهای آینده. کجاست کسی که این همه شقاوت و بدبختی را از نزدیک لمس کند و چارهجویی کند؟ کجاست فریادرسی که این همه گناه را ببیند و با عمل اصلاح کند؟ پدر و مادرانی که دخترانشان را با هزار امید و آرزو برای تحصیل به بیرون خانه میفرستند کجا و کی خواهند فهمید که یک فاسد و خرابکار را تحویل خواهند گرفت؟ و پدر و مادرانی که دختر و پسرهایشان را به امید دکتر و مهندس شدن و با هزاران خرج به یک شهر دیگر میفرستند کجا خواهند دید که فرزندانشان ستبه چه گناهان و جنایتهایی میزنند؟
آیا به راستی این وضع را چه کسی اصلاح خواهد کرد؟ آیا وقت آن نشده که مسؤولان ما به خود آیند و به خاطر فرزندان خودشان هم که شده کمی از مرحله اغما و بیتوجهی بیرون بیایند و مردابی را که هر روز جوانها بیشتر در آن فرو میروند، ببینند؟ باید در بین جوانها بود تا از کارشان باخبر شد. از لذتهای دردناک و تلخشان با خبر شد. مسلم است که آنها نمیتوانند درد من و امثال من را بچشند مگر روزی که فرزند خودشان نیز به این وضع گرفتار شود. در زمانی که در هر خانه و در هر کوچه و شهر ما جوانها مرتکب بدترین اعمال میشوند، این واقعا درد بزرگی است که اینها میخواهند بر کسانی حکومت کنند که نمیشناسند و از حال و روزشان باخبر نیستند و اینها میخواهند برای کسانی برنامهریزی کنند که حتی گوشهای از نیازشان را نمیدانند. جوانهای مدرک گرفته و آراستهای که از نظر معلومات هم در سطح بالایی هستند، اما چیزی به نام ناموس، نجابت و شرف نمیشناسند و ما با این طبلهای تو خالی میخواهیم به کجا برسیم. با این همه بیخیالی و کوچک نشان دادن مسائل بزرگ راه به کجا میبریم؟؟
هر روز وسوسه، هر روز فریب، محال است که من روزی از خانه بیرون بروم و با دو سه تا شماره تلفن برنگردم. امیدوارم نگویید که اگر نماز بخوانید و با خدا باشید این وسوسهها در شما اثر نمیکند، شما از یک دختر 18 ساله که غرق در شهوت و خواهش است و به هیچ وجه امکان ازدواج برایش فراهم نیست، شرایط و محیط هم مناسب است چه توقعی دارید که در مقابل تحریکاتی که مال بدن اوست و قابل اجتناب هم نیست چکار کند؟ من همه نصیحتهایی را که شما ممکن استبه من بگویید از حفظم. داستان خویشتنداری جوانان و قصه ایمان و تقوای فلان کس و... دیگر درد ما از این نالهها گذشته است. و من میگویم که چه من و چه دیگران میدانند. آگاهند و با این حال خطا میکنند.�
ما در مقام پاسخگویی بدین نامه نیستیم، زیرا پاسخ نویسنده آن مدتی قبل و به طور خصوصی برای وی پستشده است، اما نکاتی وجود دارد که تذکر آن مفید مینماید، شاید مسؤولینی که بر روند فرهنگی کشور دستی دارند و نیز مردم عزیز، مسائل و مشکلات جوانان را مورد دقتبیشتری قرار دهند و در رفع نقایص اهتمام ورزند و بر همه اقشار اجتماعی است که وظیفه خویش را در این مورد به خوبی بشناسند و در ایفای آن کوتاهی نکنند. اینک نکاتی را به عنوان �تذکر� بیان میکنیم و خطاب ما به گروههای مشخص اجتماعی است.
انقلاب ما زاییده یک انتخاب بود، انتخاب شگرف نسل انقلاب که پاکیها را بر پلیدیها برگزید و طومار زندگی آلوده شاهان را درهم پیچید، تحولی که کمتر تحلیلگر سیاسی احتمال آن را میداد، ولی امام خمینی (قدس سره) با کلمات نورانی خود، قلبهای جوانان را به تسخیر درآورد و به نیروی مؤمنان پاک باخته بر دشمن سر تا پا مسلح فایق آمد. نقش جوانان در این رستاخیز بیمانند اهمیت ویژهای داشت و این ویژگی از چشمان تیزبین امام(ره) پنهان نماند لذا بیشتر، قشر جوان را مخاطب سخنان آتشین خود قرار میداد و میکوشید به کمک آنان آرمانهای انسانی خود را جامه عمل بپوشاند. دشمنان جمهوری اسلامی هم که روند انقلاب را مورد بررسی دقیق قرار دادهاند، این مهم را دریافتهاند که برای ناکام گذاردن این انقلاب بزرگ تنها راه، به انحراف کشانیدن نسل جوان است. برماست که حساسیت زمانه را دریابیم و آب به آسیاب بدخواهان اسلام نریزیم و از توطئههای استکبار جهانی غافل ننشینیم که آنان دمی از کار ما غافل نیستند.
برای بازداشتن جوانان از رشد و تعالی هیچ سلاحی به برندگی شهوت جنسی نیست، آتشی که با شعلههای سرکش خود، هستی زنان و مردان جوان را میسوزاند و خاکستر میکند و امروزه خطری بالاتر از این جمهوری اسلامی را تهدید نمیکند; خطری که همانند خوره اعضای جامعه را از درون میپوساند و ویران میکند.
گسترش فساد جنسی است که سرمایههای معنوی را از دل جوانان میزداید و بنای خانواده را میلرزاند و جامعه را به تباهی و فساد سوق میدهد. خدا نکند که بعضی از سیاستگزاریهای ما، ناخودآگاه همسو با اهداف استعمار باشد; برای مقابله با این خطر بزرگ میبایستبه هوش آییم و یک بار دیگر سیاستها و برنامههای گذشته را مرور نماییم.
دولت جمهوری اسلامی نمیتواند خود را از بازتاب و نتایجسیاستهای اعمال شده برکنار بداند و تبرئه کند جو فعلی جامعه ما تنها تاثیر پذیر از جو حاکم بر کشورهای همسایه و مجموعه جهانی نیست، بلکه عامل اصلی، برنامهریزیها و سیاستگزاریهای کلان اعمال شده در سالهای پس از جنگ است; هرچند کارهای بزرگ انجام شده با اهداف خیرخواهانه صورت پذیرفته است، لیکن این کافی نیست و باید با مشکلاتی که از اجرای سیاستها به وجود میآید نیز مبارزه کرد و آنها را به طور منطقی حل نمود.
برای مثال، میدانیم که در اثر کوششهای دولت، درصد جوانانی که از تحصیلات عالی برخوردار میشوند سیر روزافزونی گرفته است و این امر به ویژه درباره زنان چشمگیر است. زنان به یمن دستیابی به تحصیلات دانشگاهی در جامعه حضور فعالتری یافتهاند و پستها و مقامات دولتی را اشغال کردهاند و اکنون تعداد کارمندان زن در ادارات دولتی با تعداد کارمندان مرد فاصله زیادی ندارد و اگر همین روند ادامه یابد در آینده نزدیک زنان دارای اکثریتخواهند بود و اینک همه دختران جوان ما، آرزوی کار بیرون از خانه را در سر دارند و خانهداری در دیدگاه آنان مرتبتی پایین دارد.
اگر ما اصل سیاستهای اعمال شده را صحیح فرض کنیم و در لزوم انجام آنها ذرهای تردید به خویش راه ندهیم، پارهای از لوازم و نتایج آنها را نمیتوانیم از نظر دور داریم که موجب مشکلات فرهنگی شده است، زیرا حفظ اصول و ارزشهای اخلاقی نیز برای ما بسیار مهم است; مثلا با هجوم دختران و زنان جوان به وادی تحصیل در صورتی که ما با کمبود مکان و کادر آموزشی مناسب رو به رو هستیم در بعضی مقاطع تحصیلی نظیر آموزش عالی اختلاط بین پسران و دختران به وجود میآید که باعثبسیاری از نارساییهاست. با احراز پستهای دولتی به وسیله زنان بر تعداد بیکاران مرد افزوده خواهد شد که در اوج جوانی و نیاز به تشکیل خانواده از داشتن همسر محروم خواهند بود و بعضی از آنان به اعتیاد، بزهکاری و سرقت روی خواهند آورد. به سبب بالارفتن تعداد دانشجویان و پسران و دخترانی که مراتب عالی تحصیل را میپیمایند، سن ازدواج در بین آنان بالا رفته است که خود این یکی از دلایل عمده فساد است. با دستیافتن زنان به شغلهای پردرآمد اجتماعی و داشتن استقلال مالی، هم الگوی مصرف جامعه تغییر یافت و بر میزان مصرف کالاهای تجملی و غیر ضروری که معمولا زنان به دنبال آن هستند افزوده شد و هم در آینده از مسؤولیتپذیری بانوان در رابطه با شوهران و فرزندان کاسته خواهد گردید و در صورت ازدواج که رغبت کمتری بدان خواهند داشت، تمکین کافی نکرده و با کمترین بهانهای بر طبل طلاق خواهند کوفت و فرزندان را در دامان شوهران رها خواهند ساخت، چیزی که در دنیای غرب شاهد آن هستیم.
نباید گفت وظیفه دولتبرنامهریزی و اعمال سیاستهاست و حل مشکلات فرهنگی بر عهده حوزه علمیه و نویسندگان مسلمان است، خیر این حرف صحیحی نیست، حوزه علمیه حتی درصدی را از بودجههای دولتی که با سخاوت تمام مصرف میشود، در اختیار ندارد. این سنت صحیحی نیست که هر کس از دائره قدرت پا به بیرون مینهد، دیگران تا مدتها گرفتار معضلات ناشی از سیاستهای اعمال شده او باشند، بلکه باید هر کسی پاسخ گوی نتایج اعمال خویش باشد.
اکنون جوانان مسلمان با مشکلات زیادی دستبه گریبان هستند، در بسیاری از شهرهای بزرگ به ویژه تهران انجام فعل حرام چه بسا پیش پا افتادهتر و آسانتر است از فعل حلالی که میبایست از طریق قانونی و پیمودن یک مسیر پرپیچ و خم انجام پذیرد و تبعات و مسؤولیتهای عرفی، شرعی و قانونی را در پی دارد. جوانان ما که در دامان انقلاب پرورش یافتهاند و دارای وجدانهایی آگاه و حساس هستند اینک با یک تناقض آشکار دستبه گریباناند، یا باید به گناه تن در دهند و خواستههای جنسی خود را پاسخ گویند و یک باره بر همه نصایح اخلاقی که خواندهاند و شنیدهاند قلم بطلان کشند و یا این که مردانه بایستند و فشارهای جنسی را تحمل کنند و بعضا دچار افسردگی و خمود شوند. این معضله است که گروه انبوهی از جوانان ما را به وادی حیرانی و بیتفاوتی کشانده است و معمولا هر دختر و پسر جوان، جزو یکی از این دو دسته است، یا گناهکاری است که عذاب وجدان عیش و کامرانی بر او تلخ کرده است و یا پرهیزکاری است نیاز جنسی در وی عقدههای روانی و افسردگی ایجاد کرده است.
با کمال تاسف باید گفتبعضی از مسؤولان ما گویی ملاکی برای پیشرفت جز رشد اقتصادی و تولید انبوه کالاهای صنعتی و ساختن راهها و سدهای بزرگ در سر ندارند در حالی که انقلاب ما یک انقلاب انسانی است و آرمان اصلی آن پرورش انسان آزاده و مسلمان است وگرنه این گونه پیشرفتهای مادی در کشورهای صنعتی غرب و حتی بسیاری از کشورهای در حال توسعه وجود دارد و برای انقلاب بزرگی که صبغه انسانی - اسلامی دارد، چندان مایه افتخار نیست.
در مقطع فعلی سیاست مهم و اصولی جمهوری اسلامی باید در جهت تسهیل امر ازدواج باشد این بهترین راه مقابله با تهاجم فرهنگی است; ساختن چند فرهنگسرا و سالن سینما و تئاتر و نشان دادن فیلمها و نمایشهای آن چنانی درد جوانان را اگر نیفزاید درمان نمیکند. باید دانست که غریزه جنسی نیازی مانند خوردن و آشامیدن است و به این آسانیها دست از سر انسان برنمیدارد و دردی است که غیر از ازدواج درمانی ندارد، لذا باید به گونهای برنامهریزی کرد که قبل از آن که شهوت جنسی کاملا بیدار شود، جوان به راحتی تمام ازدواج کند. هر چند این مطلب با معیارهای مادی و برنامههای سازمان بهداشت جهانی و کنترل جمعیت موافق نیفتد، بگذریم از این که ازدواج زودرس حتما به معنای افزایش جمعیت نیست.
آیا به جای هزینه کردن میلیاردها تومان و برگزاری سمینارهای فرمایشی و بیحاصل و یا هزینههای فوق العاده تبلیغات انتخاباتی و سفرهای غیرضروری مسؤولین به شهرهای مختلف و خارج از کشور و تجمل گرایی در ادارات دولتی و سفارتخانهها و بذل و بخششهای بیحساب از بیتالمال، نمیتوان برای ازدواج جوانان برنامهریزی کرد و به فریاد آنان رسید، آیا واقعا کمک به جوانان برای تدارک یکی زندگی ساده از ساختن سدهای بزرگ و راهآهن سرتاسری مشکلتر و بیاهمیتتر است!
اگر به این امر مهم توجهی نشود در آیندهای نه چندان دور ما جوانان را که سرمایه واقعی کشورند از دستخواهیم داد و آنان را در ورطه فساد و تباهی و بیدینی رها خواهیم ساخت، زیرا به نص قرآن مجید، فرجام فساد کاری، تکذیب دین است، چنان که در آیه شریفه آمده است:
�ثم کان عاقبة الذین اساؤ السوای ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤن;
سپس فرجام کسانی که کارهای زشت را مرتکب شدند به آن جا رسید که آیات الهی را تکذیب کردند و آن را به سخریه گرفتند�. () 1
بنابراین اگر نسلهای آینده به اسلام پشت کنند، طبیعی است چرا که در جهان کنونی هر نسلی مقدرات خود را خود تعیین میکند، پس بهتر آن است که به خود آییم و لختی گوش فرا دهیم تا دریابیم که بر معبر سیلاب خفتهایم، سیلابی که ممکن است در آیندهای نزدیک روی آرد و هستی ما را زیر و زبر کند و در یک انتخاب بزرگ دیگر، نظیر آنچه در سالهای آغاز انقلاب شاهد آن بودیم، اسلام و جمهوری اسلامی لطمات جبران ناپذیری را تحمل کند و مباد آن روز!
107852 بازدید
32 بازدید امروز
13 بازدید دیروز
116 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian